سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

چهارده شهریور نود و پنج

/ بازدید : ۱۷۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq

از حرف های مسموم زنانه

/ بازدید : ۵۵۴

دست خودم نیست،هرچه بیشتر فکر می کنم بیشتر حس می کنم  حقوقم به عنوان یک زن پایمال شده،گاهی هم فکر می کنم شاید هم زن ها به یک سنی که می رسند بیخودی روی بعضی مسائل حساس می شوند و باز دوباره تردید می کنم که نکند اینی که امروز دچارش شده ام حساسیت نیست و تا دیروز در خواب غفلت بوده ام.
من اصلا نمیدانم فمنیسم چیست،نمیدانم کجای دنیا شکل گرفته و از جان دنیا چه می خواهد.من فقط می دانم که به عنوان زنی تازه به جامعه راه یافته ،احساس محرومیت می کنم.می فهمم که بیش از چیزی که باید، متحمل رنجم.بیش از چیزی که باید،در مورد نیازها ،خواسته ها و دل خوشی هایم کوتاه می آیم.با همه ی وجود لمس می کنم که بخاطر جنسیتم،در اصل بخاطر عدم محترم شمرده شدن جنسیتم باید از خیلی چیزها دست بکشم.

همه ی ما زن ها،حتی اگر به زبان نیاوریم از یک سنی به بعد خوب می فهمیم که ارزش ،شان ،فضیلت،مصونیت، و همه کلمه های زیبایی که در گوشمان می خوانند فقط برای این است که راحت تر به حکم محرومیتی که برایمان صادر می کنند رضایت دهیم.و راستش را بخواهید محرومیت به خودی خود درد نیست.درد از جایی شروع می شود که می فهمی محرومیتت محصول جنسیت است.محصول چیزی که خودت انتخابش نکردی.درد از جایی شروع می شود که می فهمی بعضی جاها هست که میزان عفت و تحصیلاتت هم به دادت نمی رسد و تو در هر سطح و جایگاهی که باشی محکومی به پرداخت تاوان چیزی که تقصیر تو نبود.از خودم می پرسم این ظلم نیست؟یک عمر محدودیت و محرومیت فقط به خاطر یک تقسیم سلولی اشتباه؟
همیشه به اینجای داستان که می رسد بعضی می گویند چه رنجی؟چه محرومیتی؟هرچه هست برای امنیت خود زن است.اگر حجاب سفت و سخت دارد،اگر میگویند صدای خنده اش شنیده نشود،اگر میگویند در استادیوم و کارخانه و غیره نباشد،شب ها بیرون نیاید،تنها بیرون نیاید،تنها سفر نرود،تنها زندگی نکند و هزاران باید و نباید دیگر.
من در مقابل این همه قانون و قاعده فقط یک سوال دارم،این همه قانون می خواهد امنیت مرا در مقابل چه چیزی تامین کند؟چه چیزی مانع حضور من در استادیوم و کار کردن در کارخانه است؟چی باعث می شود که نتوانم در هر ساعتی از روز که دوست دارم بروم قدم بزنم؟و هرچه فکر می کنم یک جواب بیشتر پیدا نمیکنم...
قانون دزد را محکوم می کند ؛نه مسروق را به این خاطر که خانه اش چفت و بست محکم نداشته.ضمن اینکه هرچقدر هم چفت و بست داشته باشد باز هم تضمینی نیست که مورد سرقت قرار نگیرد.
قانون قاتل را محکوم می کند ؛نه مقتول را چون  مهارت کافی برای دفاع از خود نداشته یا قصور از خودش بوده که سلاح لازم همراهش نبوده.
چرا این قاعده در مورد زن اجرا نمی شود؟چرا هیچکس پیدا نمی شود که بگوید لطافت زن دلیل خوبی برای محروم کردنش نیست؟چرا یکی پیدا نمی شود که صراحتا بگوید هیچ مردی حق ندارد بخاطر مرد بودن امنیت زنی را از بین ببرد؟چرا به زن که می رسد خیلی ها هستند که می گویند«بلاخره تقصیر خودشم بوده،پس چرا مزاحم فلان خانم نمی شوند» ولی هیچوقت کسی نیست که بگوید«لابد تقصیر خودشم بوده،چرا خونه ما رو دزد نزده پس؟!»؟

چرا همه بعد از این که می گویند «زن مثل طلاست» به این نتیجه می رسند که باید تووی گاوصندوق زندانی اش کنند؟و چرا تووی این تمثیل جان دار بودن زن و انسان بودنش انقدر راحت ندیده گرفته می شود؟چرا شان و فضیلت و عزت من  برایم به جای امنیت و آرامش بیشتر ،محدودیت ایجاد می کند؟ولی همان شان و عزت برای یک مرد نه تنها محدودش نمی کند،بلکه باعث می شود با سربلندی در کوچه و خیابان راه برود و مطمئن باشد که کسی به ساحتش توهینی نخواهد کرد؟

گاهی فکر می کنم همه ی مردهای تاریخ بدهکار زن اند‌.بدهکار و مدیون زنانی که به آن ها امکان موجود شدن دادند و آن ها در عوض، او را با زنجیر قدرتی که می توانست تووی ماهیچه هایشان نباشد به سلطه گرفتند.
 گاهی هم با فکر کردن به هزاران هزار زنی که در طول قرن ها درباره ی حقوق زن حرف زدند،صدای خیلی هایشان شنیده شد و صدای خیلی هایشان هم نه،شک می کنم تووی دادگاه خدا، مردی باشد که پایش به بهشت برسد...

نه اینکه قصدم بحث کردن باشد،نه اینکه بخواهم با قانون خدا که توسط مردها تفسیر شده در بیفتم،نه اینکه بخواهم یک تنه با صدای نازک زنانه ام ،یک باور دیرینه را براندازم،نه...پرونده ی حقوق زن و تبعیض جنسیتی در دنیایی که مردها سرنوشتش را رقم می زنند خیلی وقت است که مختومه اعلام شده.من هم به عنوان یک زن به حکمم گردن نهاده ام.فقط گاهی،بعضی فکرهای مسموم این چنینی تووی ذهنم قوت می گیرد،شما نشنیده بگیرید.

نویسنده : shaqayeq ۱ نظر ۱ لایک:) |
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان