سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

آرومم

/ بازدید : ۷۵

خدایا وقتایی که به تو پناه میارم،حتی وقتی یه مشکل واقعی بدون راه حل جلوم سبز میشه من بی قرار نمیشم.

این اثر تو تووی زندگی منه. این اثبات حضورته برای من.

توو دلم برات جا باز میکنم توو زندگیم برای آرامش جا باز میشه.

ناراحتم، بی راه و بی چاره ام ولی نگران نیستم. تو دقیقا همینی.

 

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) |

شکست

/ بازدید : ۲۷

اگر ترس از شکست وجود نداشت همین الان چیکار میکردم؟

در جریان یه پادکستی که گوش میدادم به این سوال برخوردم و جوابم خودمو خیلی غمگین کرد. جواب من از ناخودآگاهم اومد،بدون اینکه بهش فکر کنم جوابمو میدونستم.

"بیشتر تلاش میکردم." و فقط همین.

من مهاجرت نمیکردم، واسه ی رفتن به یه دانشگاه خفن دوباره کنکور نمیدادم،توو بورس پول بیشتری نمیذاشتم، لاتاری ثبت نام نمیکردم، من فقط برای رسیدن به ایده ال ترین حالت خواسته هام بیشتر تلاش میکردم. با قدرت تر، با عشق تر.من بیشتر خودمو باور میکردم.همه کارارو بیشتر و بیشتر انجام میدادم. چون هیچکس با بیشتر تلاش کردن،بیشتر باور کردن و با شجاع تر بودن چیزی از دست نمیده.اگر چیزی برای ترسیدن وجود نداشته باشه، اگر احتمال شکست صفر باشه من با صلابت تر و با اطمینان تر قدم برمیدارم.

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۰ لایک:) |

تغییر

/ بازدید : ۱۱۴

مثل همه ی آدما منم نسبت به تغییر کردن مقاومت دارم.توو یک هفته ی گذشته یه لیست شش هفت موردی از اتفاقات ناخوشایند کاملا موتور منو پیاده کرد. خودمو یه ماشین خراب میدیدم که گوشه جاده خلوت زندگیم به حال خودم رها شده بودم.خودمو  یک جسم بی جان و ناتوان احساس می کردم. استرس کارای دانشگاه هم کنار همه ی اینا مثل یه فلج کننده قوی توو خونم پخش شده بود. و من چیکار کردم؟ من رفتم روی حالت اتوپایلت،و برنامه پیش فرض من برای اینجور مواقع دراز کشیدن ،غرق شدن توو گوشی، بی خواب شدن و مدام بغض داشتن و گریه کردنه! من توانایی به کار بستن هیچکدوم از تکنیک هایی که برای قرار گرفتن در چنین موقعیت هایی یاد گرفته بودم نداشتم/ندارم.

تغییر پیش فرض ها خیلی خیلی سخته و وقتایی که فشار روانی زیادی روی آدم هست عملا غیرممکن میشه.

من بعد از یک هفته توو اغما رفتن تازه تونستم درک کنم که چی انرژی منو تحلیل برد. قبلش تنها چیزی که میدونستم این بود که من خوب نیستم ولی دلیلشو نمیدونستم، بعد از یک هفته انگار تازه هوشیاری من برگشت و من تونستم به یاد بیارم که اون روز از این اتفاقات ناراحت شدم و روز بعد این مسئله انرژی منو از بین برد و تونستم بفهمم وقتی که من سعی میکردم بهشون اهمیت ندم و کارمو بکنم در واقع اون ناراحتیا از بین نمی رفتن بلکه روی هم تلنبار میشدن و مثل موریانه داشتن منو از توو از بین می بردن.

من هر روز کمتر از روز قبل به وظایفم عمل میکردم و فکر میکردم اگر خودمو بابت این قضیه سرزنش نکنم و به خودم بگم اشکالی نداره امروز فلان داستان پیش اومد و فردا قرار نیست اینجوری باشه میتونم انرژی مثبت محرکمو تووی همون سطحی که هست حفظ کنم.

از طرفی زیاد فشار آوردن به خودم رو هم قبلا امتحان کردم، اینکه با خودم بی رحم باشم و بگم حتما باید همه ی این کارا امروز انجام بشه.تازه خودمو قانع کرده بودم این همه کمالگرا نباشم، این رفتار ناخودآگاه از آدم یه ربات صفر و یکی میسازه که معتقده یا همه چی یا هیچی.اینکار هم باعث میشه یه روز صبح از خواب بیدار شم و ببینم خیلی خسته شدم و بزنم زیر همه کاسه کوزه ها.

تئوری بخوام به قضیه نگاه کنم میدونم کلید طلایی چیه، خودشناسی و برنامه ریزی و ارزیابی شخصی و این حرفا...منم دارم توو همین مسیر تلاش میکنم. دارم سعی میکنم بفهمم افسار خودمو چقدر باید شل بگیرم چقدر باید سفت بگیرم. ولی خیلی زمان میخواد. یعنی ممکنه یه روز بیاد که دیگه از این یه هفته ها نداشته باشم؟

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) |

بولت ژورنال

/ بازدید : ۱۷۳

میشه گفت هیجان انگیز ترین اتفاق امسال برای من و البته اولیش درست کردن بولت ژورنالم بود.

برنامه ریزی واسه آینده و یادداشت کردن افکارم و داشتن لیست کار و دفترچه آرزوها و خاطره نویسی روزمره و خلاصه نویسی از چیزایی که برام جالبه و دفتر دستورهای آشپزی و دفتر سلامت و دفترچه هزینه ها و خلاصه هر چیزی که بشه یه جوری نوشتش همیشه بخشی از زندگیم بوده. ولی هیچوقت همه ی اینارو با همدیگه توو یه دفتر نداشتم تا اینکه خیلی جدی پیگیر این مقوله ی "بولت ژورنال" شدم و بلاخره تونستم آنچه همه خوبان دارند در یک بولت ژورنال جمع آوری کنم.

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) | | ادامه مطلب

قدم اول :صداقت

/ بازدید : ۱۱۸

هم اولین قدم و هم اولین چالش صداقته. اعتراف به ضعف ها، اعتراف به چیزهایی که شاید خجالت آور باشن ، انکار نکردن احساسات و خاطره ها و در یک کلمه پذیرش خود آدم تمام و کمال،همونطوری که هست جزو سخت ترین کارهاست و نیز جزو مهم ترین اقدامات برای شروع هر تغییری.

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) | | ادامه مطلب

شکوفا می شویم!

/ بازدید : ۹۴

نمیدونم امسال پیشرفت شخصی خیلی ترند شده یا علاقه مند شدن به این داستانا اقتضای این سن و ساله...در هر حال منم توو دامش افتادم(تا باشه از این داما!)...بنظرم اینکه الان بهاره هم توو این اتفاق بی تاثیر نیست. یا توو هوای بهار یه اکسیری هست که مرده رو زنده میکنه یا منو روح بهار یک روح در دو بدنیم!

در هرحال منی که پارسال مرده بودم و روی کل وجودمو خاک گرفته بود با سپیده دم یکم فروردین انگار دوباره جون گرفتم.اون جون هنوز توی تنمه و من حتی روزایی که خیلی غمگینم زنده بودن و جاری بودنمو احساس میکنم و امسال میخوام تمام تلاشمو بکنم این حالو توو تمام سال برای خودم نگه دارم.

خوبی این فعالیت های رشد فردی اینه که یه کار مثبت برای خودمه. بدیش اینه که واسه فرار کردن از مسئولیت های اصلیم در این برهه ی حساس ، شده بهترین پناهگاه من و باز خوبیش اینه که خودم اینو میدونم! ولی امید دارم با نوشتن چیزهایی که یاد میگیرم به سمت عملی کردنشون پیش برم و همین جریان مثل یه دور برگردون منو به جریان مسئولیت های اصلی زندگیم برگردونه.

هدف دومم هم از نوشتن اینه که میدونم کسایی هستن که وبلاگمو میخونن و شاید چرک نویسایی که من برای خودم می نویسم بتونه برای کس دیگه ای هم مفید باشه.

هدف سوم اینکه قطعا این نوشته ها میتونن مثل آینه ای باشن که به من نشون بدن امسال زمانمو صرف چه کارایی کردم، چقدر تغییر کردم و سال دیگه چقدر بیشتر میتونم به خودم افتخار کنم!

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) |
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان