سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

چراغ خودت باش و پناه دیگری جست و جو نکن.

/ بازدید : ۴۱۴

بودا که بود و چه کرد؟

*این یادداشت رو فقط از جهت اینکه پادکستی که گوش کردم خوب توو ذهنم بمونه مینویسم. یه روز برمیگردم و روش فکر میکنم و تکمیل و ویرایشش میکنم.

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) | | ادامه مطلب

داستان های خوب و بد داستان های ناتمومی هستن که ما به خودمون میگیم.

/ بازدید : ۱۳۳

مثل یه معجزه میمونه که توو زندگی همیشه اون چیزی که بهش احتیاج دارم سر بزنگاه جلوم سبز میشه.مخصوصا وقتایی که حقیقت هایی که نیاز دارم بهم یادآوری بشن رو همون موقع از تلوزیون رادیو یا از زبون کسی می شنوم احساس میکنم خدا از صدسال قبل همه ی این صحنه سازیارو ترتیب داده تا توو این زمان من اینجا باشم و اون حرفی که بهش نیاز دارم رو از زبون این آدم بشنوم.

خلاصه که بدجوری به اینکه همه ی آدم ها و اتفاقات اجزای یه کل واحد هستن اعتقاد دارم و فکر میکنم با اینکه آدم ها خیلی خودشونو مجزا از جهان میدونن ولی همینجوری که دارن مسیر خودشونو میرن اثرات بزرگ و مهمی روی زندگی دیگران میذارن، دیگرانی که حتی نمیشناسن و حتی شاید متوجه حضورشون هم نشن.

اون جمله ای که امروز بهش احتیاج داشتم :

قبول کن زندگی قابل پیش بینی نیست

تمایل به پیش بینی آینده،در دست داشتن کنترل شرایط ،ترس از ناشناخته ها،غمی که بخاطر پیش نرفتن زندگی مطابق پیش بینیامون گرفتارش میشیم همش بخاطر غریزه ی بقاست. آگاهی نسبت به این حقیقت بهمون کمک میکنه راحت تر بپذیریم که زندگی غیر قابل پیش بینیه.

 اون جمله ای که بهش احتیاج داشتم:

داستان های خوب و بد داستان های ناتمومی هستن که ما به خودمون میگیم.

یه روز اسب یه پیرمرد فرار میکنه همسایه ها میان و بهش میگن: وای چه بدشانسیی!

پیرمرد بهشون میگه: خوب یا بد، نمیشه گفت.

چند روز بعد اسب پیرمرد با چندتا اسب وحشی برمیگرده. همسایه ها میان و میگن: وای چه خوش شانسیی!

پیرمرد بهشون میگه : خوب یا بد ،نمیشه گفت.

چند وقت بعد پسر پیرمرد که سوار یکی از اسب های وحشی شده بود از پشت اسب میفته و پاش میشکنه. همسایه ها میان و میگن: وای چه اتفاق بدی ،وای چه بدشانسیی!

پیرمرد بهشون میگه: خوب یا بد، نمیشه گفت.

چند وقت بعد از ارتش میان تا پسرهارو ببرن برای جنگ. وقتی پسر پیرمرد رو با پای شکسته اش میبینن از کنارش رد میشن و اونو با خودشون نمی برن. همسایه ها میان و میگن: وای چه خوش شانسیی، چقدر خوب!

پیرمرد بازم بهشون میگه:

«خوب یا بد، نمیشه گفت.»

نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۱ لایک:) | | ادامه مطلب
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان