سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

دل تنگ م

/ بازدید : ۴۳۹

وقتی ازت دور میشم زندگیم سخت میگذره،میدونی مگه نه؟
به توام سخت میگذره،میدونم.
همش نگاه میکنی با خودت میگی پس کی میای،بیا دیگه،بیا...
منم میخوام بیام،ولی نمیدونم چی میشه...واقعا نمیدونم...فقط میدونم فاصله از یه حدی که بیشتر میشه دیگه قلب میخواد وایسته.جدی میگم...باور میکنی مگه نه؟روح همه چیز تویی،وقتی نیستی گذشتن از خیر همه چی،حتی زندگی آسونه،وقتی هستی انقد همه چیز جذاب میشه و انقد همه چیو باهم میخوای که یهو یادت میره اینا واسه چی این همه خواستنین...
خلاصه اینکه منو ببخش.باش.بی تو زندگیم معنا نداره.
دوستت دارم.

نویسنده : shaqayeq ۰ لایک:)
همسفر خجالت زده
۲۸ اسفند ۲۱:۴۷
:)
خجالتم دادی حسابی:)
وقتی ازم دوری شب نقطه چین میشه
دیوار این خونه دیوار چین میشه
از همین راه دور دستای خوشگلی که این متنو نوشته و حسابی خجالت زدم کرده رو میبوسم.
دوستت دارم خانوم مهندس نویسنده 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان