سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

خدایا یه عااااااااالمههههه شکرت

/ بازدید : ۲۹۷

نوشته شده در 93/9/29

شاید این نور ملایم ، شاید فرش های کناره ای که کج زیر پله انداخته اند و تا خورده و جمع شده و شاید هم دیدن چند نفری که آمدند و نمازشان را قبل از اینکه قضا بشود بخوانند و شاید هم همزمان با همه ی این اتفاقات خواندن نوشته ی "یاسی" ... نمی دانم کدام ولی من دلم گرفت حس کردم حالا باید یک چیز هایی بنویسم. 

 

حرف جاهای خالی که می شود بغض گلویم را می گیرد . از همه ی خالی ها فرار می کنم دیگر دلم کمال می خواهد دلم "بودن" میخواهد دلم "شدن" می خواهد. از همه ی نفی ها متنفر شده ام. از همه ی " نشد" ها از همه ی حرف هایی که آخرش سه نقطه دارد از همه ی حرف هایی که تهش یک " اما " دارد...

و باز روز هایی می رسد که من ازش خاطره های بد دارم و خواه ناخواه با یک تلنگر تووی ذهنم جان می گیرد. از این برهه متنفرم. از آخر آذر تا 17 دی...از آن یک سالی که به آخر نرسید...از کادوهایی که با گریه درست می کردم... از جانماز گلدوزی شده ای که نصفه ماند... با کوچکترین قطره ی آبی که وسط آن جهنم روی پیشانیم می افتاد امیدوار می شدم. هزار بار امید من نا امید شد و من باز امیدوار شدم و باز نا امید مثل لیوانی که سرد و گرمش کنند...ولی ترک نخوردم. ماندم... می دانم امسال انقدر خاطره های خوب می سازیم که همه ی جاهای خالی جامانده از سال ها ی قبل پر می شود . میدانم خوش می گذرد می دانم که می شود ولی...

یک بار تووی کتاب ادبیات دبیرستان خوانده بودم " درخت بید کنار خیابان های شیراز با اینکه هوا گرم بود می لرزید ولی این بار نه از سرما...خاطره ی سرما تووی ذهنش جا مانده بود..."

 
 
 
نویسنده : shaqayeq ۲ نظر ۱ لایک:) |

بهترین کار!( با صدای پرویز:)) )

/ بازدید : ۲۰۹

اگر دوست دارید حسی که یک سال پیش،ده سال پیش یا حتی بیست سال پیش داشتید را دوباره و دوباره لمس کنید،بنویسیدشان.

اگر دوست دارید باز هم قلبتان همانجوری بشود که آن لحظه شده بود بنویسید.

کلمه ها خیلی خوب بلدند انرژی و مفهوم شان را منتقل کنند،اگر ما بلد باشیم خوب و به جا ازشان استفاده کنیم.وقتی از ته دل می نویسیم،بدون سانسور،بدون تلاشی برای مخاطب پسند نوشتن،فقط و فقط برای نوشتن،وقتی حس مان را داخل نوشته می ریزیم،می ماند.عکس ها و فیلم ها فقط خاطرات را برای مان یادآوری می کنند،ولی کلمه ها،کلمه هایی که از قلبمان تراویده انگار یک تکه از آن لحظه را در خود دارد.

فکر نمی کنم چیزی در دنیا بتواند بهتر از نوشته ها احساست و عواطف را زنده نگه دارد!

پاورقی:همین الان کشفش کردم!D:

نویسنده : shaqayeq ۱ نظر ۰ لایک:) |

سبز مثل بهار

/ بازدید : ۲۹۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq

باران...

/ بازدید : ۲۴۷

دیشب با خدا دعوا کردیم.

 

فکرمی کردم دیگر مرا دوست ندارد.

رویم را کردم به دیوار.

چندقطره اشک ریختم و خوابم برد.

صبح که بیدار شدم مادرم گفت :

" نمی‌دانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد... " 

(هفت فروردین94)

 
نویسنده : shaqayeq ۰ نظر ۰ لایک:) |

فیلسوفی که بنده باشم!

/ بازدید : ۲۵۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq

همسفر

/ بازدید : ۲۴۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq

امروز روز من است!

/ بازدید : ۲۶۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq

گفتم یه بارم واس تنوع اینجوری حرفامو بگم؛)

/ بازدید : ۲۰۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان