بولت ژورنال
میشه گفت هیجان انگیز ترین اتفاق امسال برای من و البته اولیش درست کردن بولت ژورنالم بود.
برنامه ریزی واسه آینده و یادداشت کردن افکارم و داشتن لیست کار و دفترچه آرزوها و خاطره نویسی روزمره و خلاصه نویسی از چیزایی که برام جالبه و دفتر دستورهای آشپزی و دفتر سلامت و دفترچه هزینه ها و خلاصه هر چیزی که بشه یه جوری نوشتش همیشه بخشی از زندگیم بوده. ولی هیچوقت همه ی اینارو با همدیگه توو یه دفتر نداشتم تا اینکه خیلی جدی پیگیر این مقوله ی "بولت ژورنال" شدم و بلاخره تونستم آنچه همه خوبان دارند در یک بولت ژورنال جمع آوری کنم.
بولت ژورنال پای مدادرنگی و نقاشی کردن رو هم بعد از سال ها دوباره به زندگیم باز کرد.یکی از بهترین کارایی که وقت بی حوصلگی میتونم انجام بدم اینه که یکی از صفحه هاشو باز کنم و این طرف اون طرفشو نقاشی کنم.
الان ذهنم خیلی منظم تره و نسبت به گذر زمان خیلی هوشیارترم. الان به جای اینکه مجبور باشم به هزارتا هدف و برنامه و آرزوی مختلف پایبند باشم فقط کافیه به بولت ژورنالم متعهد باشم و دست از ارزیابی روزانه ی خودم برندارم.
بعد از دو ماه استفاده از بوژو ، با وجودی که فکر میکردم خیلی خوب این سیستم رو یاد گرفتم و احتیاجی به خوندن کتابش ندارم،ولی تصمیم گرفتم کتابشو بخرم.فکر نمیکردم کتابش حرف جدیدی برام داشته باشه، چون قبل اینکه دفترمو درست کنم هم یه سالی می شد که دربارش تحقیق میکردم و بولت ژورنالیست های حرفه ای رو دنبال میکردم، اما از اون جایی که یک کمالگرا هیچوقت به چیزی که داره قانع نمیشه و میخواد هر چیزی رو در عالی ترین شکلش داشته باشه و هر کاری رو به درست ترین روش ممکن انجام بده به محض اینکه کتاب رسید دستم صفحه ی اولشو باز کردم و از مقدمه شروع به خوندن کردم. همین قدر بگم که وقتی به آخر کتاب رسیدم دیگه بولت ژورنالم برام فقط یه دفتر برنامه ریزی ساده نبود، دفتری بود که من باید قصه ی زندگیمو داخلش می نوشتم.
دوست دارم منم خیلی زود یه بولت ژورنالیست حرفه ای بشم ،یه حسی بهم میگه با این روش برنامه ریزی قراره خیلی زندگیم متحول بشه!