سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

آدم های حوالی1420

/ بازدید : ۲۵۳

نه از روزی که از آسمان و زمین آتش ببارد و جنگ تک به تک داغ دارمان کند، نه از روزی که زلزله و سیل امان مردم را ببرد ، من  بیشتر از همه از روزی می ترسم که آدم ها همه تبدیل شوند به موجوداتی دوپا که عینک های بزرگ کائوچویی می زنند و به دیگرانی که به چشم یک احمق نگاهش می کنند لبخند های فیلسوفانه ی توام با تاسف و ترحم تحویل می دهند.متفکرانی که تووی مغزشان جز آدرس چند سایت حاوی جملات قصار آلبر کامو و فردریش نیچه و ماکس ( و نه حتی خود جملات!!! ) چیزی وجود ندارد.متفکرانی که بزرگ ترین مهارت زندگی شان کپی پیست کردن حرف ها و عکس های نابیست که نه می دانند خالقشان کیست و نه برایشان اهمیتی دارد. و آن لحظه که علامت های انگشت شست را از سایر هم کیشان خودشان دریافت می کنند افتخار آمیز ترین لحظه ی زندگی شان رقم خورده!!

آدم هایی که تووی دنیای مجازی قهوه می خورند و مطابق مد روز عریان می شوند و بزرگ ترین تلاش شان برای آینده ی کشور share کردن متن های حاوی سخنان کوروش کبیر،لینک رای دادن در سایت گوگل برای اینکه خلیج فارس به خلیج عرب تغییر نام ندهد،مدح و ستایش ژاپن و ابراز تاسف برای فرهنگ عقب افتاده ی ایران ،نسبت دادن همه ی بی عدالتی ها به دین و درخواست روابط بی قید و بند (شما بخوانید آزادی) بیشتر است.

آدم هایی که با اعتماد به نفسی که صرفا به خاطر جمعیت اکثریتی که دارند ناشی شده به خودشان اجازه می دهند نسل پدر و مادر ها را به خاطر اینکه نمی دانند واتس آپ و تلگرام چیست امل و عقب مانده نام گذاری کنند . کشاورز و کارگر و هرکسی را که سخت کار می کند به خاطر اینکه سالی دو دست لباس بیشتر استفاده نمی کنند و صاحب فرهنگ غنی و ذاتا ستودنی قناعت و پشتکار هستند به چشم حقارت نگاه کنند و به جوان های هم سن و سال خودشان که فقط درس می خوانند و وقت خودشان را صرف این بیهودگی ها نمی کنند تا آینده ای برای حداقل خودشان بسازند خرخون و اسکل می گویند و سعی می کنند این روحیه ی زیبنده را مذموم جلوه دهند.

تمدن واقعی از آن همان مردمی بود که عبا و قبا می پوشیدند و با الاغ رفت و آمد می کردند،به خدا معتقد بودند و به روزی حلال، از بیکارگی عار داشتند نه از لباس های کهنه .مردمی که هیچ کاری با مجلات مد فرانسه نداشتند و خوب و بد را با هم مخلوط نکرده بودند.به وقتش تووی خیابان می آمدند و فریاد عدالت خواهی سر می دادند و سادگی و ساده زیستی در نظرشان  قیمتی ترین گوهری بود که کسی می توانست صاحبش باشد.

اگر پیشرفت و تمدن این است کاش واقعا می توانستیم عقب گرد کنیم و عقب مانده شویم!

 

نویسنده : shaqayeq ۰ لایک:)
مهران مهرگردون
۱۹ شهریور ۲۰:۳۵
باز هم مدرنیته...

مشکل سرعته...سرعت رشد فرهنگ کمتر از سرعت تکنولوژیه..و به نظر من نباید رشد تکنولوژی رو یقه شو گرفت...باید کاری کرد که فرهنگ هم همراه اون رشد کنه...چه جوری؟..از جامعه شناسا باید پرسید
نیمه سیب سقراطی
۱۹ شهریور ۱۸:۵۵
بند آخر معرکه بود و خط آخر ضربه ی نهایی بود !
همسفر
۱۹ شهریور ۱۶:۳۶

مردم شهری که همه میلنگند به کسی که راست راه می رود می خندند.

خیلی قشنگ نوشتی عزیز دلم:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان