سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

داستان های خوب و بد داستان های ناتمومی هستن که ما به خودمون میگیم.

/ بازدید : ۱۱۰

مثل یه معجزه میمونه که توو زندگی همیشه اون چیزی که بهش احتیاج دارم سر بزنگاه جلوم سبز میشه.مخصوصا وقتایی که حقیقت هایی که نیاز دارم بهم یادآوری بشن رو همون موقع از تلوزیون رادیو یا از زبون کسی می شنوم احساس میکنم خدا از صدسال قبل همه ی این صحنه سازیارو ترتیب داده تا توو این زمان من اینجا باشم و اون حرفی که بهش نیاز دارم رو از زبون این آدم بشنوم.

خلاصه که بدجوری به اینکه همه ی آدم ها و اتفاقات اجزای یه کل واحد هستن اعتقاد دارم و فکر میکنم با اینکه آدم ها خیلی خودشونو مجزا از جهان میدونن ولی همینجوری که دارن مسیر خودشونو میرن اثرات بزرگ و مهمی روی زندگی دیگران میذارن، دیگرانی که حتی نمیشناسن و حتی شاید متوجه حضورشون هم نشن.

اون جمله ای که امروز بهش احتیاج داشتم :

قبول کن زندگی قابل پیش بینی نیست

تمایل به پیش بینی آینده،در دست داشتن کنترل شرایط ،ترس از ناشناخته ها،غمی که بخاطر پیش نرفتن زندگی مطابق پیش بینیامون گرفتارش میشیم همش بخاطر غریزه ی بقاست. آگاهی نسبت به این حقیقت بهمون کمک میکنه راحت تر بپذیریم که زندگی غیر قابل پیش بینیه.

 اون جمله ای که بهش احتیاج داشتم:

داستان های خوب و بد داستان های ناتمومی هستن که ما به خودمون میگیم.

یه روز اسب یه پیرمرد فرار میکنه همسایه ها میان و بهش میگن: وای چه بدشانسیی!

پیرمرد بهشون میگه: خوب یا بد، نمیشه گفت.

چند روز بعد اسب پیرمرد با چندتا اسب وحشی برمیگرده. همسایه ها میان و میگن: وای چه خوش شانسیی!

پیرمرد بهشون میگه : خوب یا بد ،نمیشه گفت.

چند وقت بعد پسر پیرمرد که سوار یکی از اسب های وحشی شده بود از پشت اسب میفته و پاش میشکنه. همسایه ها میان و میگن: وای چه اتفاق بدی ،وای چه بدشانسیی!

پیرمرد بهشون میگه: خوب یا بد، نمیشه گفت.

چند وقت بعد از ارتش میان تا پسرهارو ببرن برای جنگ. وقتی پسر پیرمرد رو با پای شکسته اش میبینن از کنارش رد میشن و اونو با خودشون نمی برن. همسایه ها میان و میگن: وای چه خوش شانسیی، چقدر خوب!

پیرمرد بازم بهشون میگه:

«خوب یا بد، نمیشه گفت.»

 

برای کنار اومدن با پیشامدهای خلاف انتظارمون مهارتی هست به نام emotional resilience . این مهارت قابل کسبه. واسه بیشتر دونستن باید در موردش تحقیق کنی. ولی برای الان دوتا تکنیک هست که میتونی ازش استفاده کنی.

-تکنیک اول: control the controlable

یه ابر ذهنی روی کاغذ بکش و همه ی فکرایی که درباره موضوعی که برات نامعلومه و خیلی داره بهت استرس میده داری رو بنویس. حالا اون موردایی که بنظرت قابل کنترل هستن رو از بقیه جدا کن و دورشون خط بکش. حالا یه ابر ذهنی دیگه روی کاغذ بکش و فقط اون موردای قابل کنترل رو داخلش بنویس. ذهنت آروم تر شد؟

حالا فقط روی مواردی که قابل کنترل هستن تمرکز کن و سعی کن برای خودت راهکار پبدا کنی

-تکنیک دوم: شرایطت رو با یه کلمه توصیف نکن

کسی که کارشو ناگهان از دست داده ذهنش برای حفاظت جون اون آدم از خطر (بخیال خودش!احساس خطر کرده و غریزه ی بقا فعال شده ) یه برچسب فاجعه به شرایط پیش اومده میزنه. برچسب هایی که ما به اتفاقات زندگیمون می زنیم تاثیر مستقیمی روی احساس ما نسبت به اون اتفاق داره. بخاطر همین باید مواظب باشیم. یکی از بهترین کارایی که میتونیم بکنیم اینه که هیچوقت شرایطمون رو با یه کلمه توصیف نکنیم. بدبختی، بدشانسی، خوب ، بد، افتضاح...مغز ما خیلی دوست داره با یه کلمه خیلی سریع اتفاقات رو به خوب و بد دسته بندی کنه. از روزمرگی ها شروع کن.

*روزت چطور پیش رفت؟ افتضاح بود! no

*روزت چطور پیش رفت؟ یه جلسه ی کاری داشتم که اونجوری که فکرشو میکردم پیش نرفت.yes

اگه یه قدم بخوای فراتر بری، میتونی سعی کنی از دل اتفاقات ناخوشایند هم نکات مثبتشو بکشی بیرون و سعی کنی روی اون نکات تمرکز کنی.

*روزت چطور پیش رفت؟ یه جلسه ی کاری داشتم که اونجوری که فکرشو میکردم پیش نرفت و من با این جلسه فهمیدم باید بیشتر برای مهارت ارائه ی کارم وقت بذارم. enlightened

وقتی از برچسب ها استفاده می کنیم از خودمون فرصت دیدن کامل اون شرایط و موقعیت رو می گیریم.برچسب هایی که ما به اتفاقات می زنیم مثل خوب بد فاجعه بدشانسی و افتضاح داستان های ناتمومی هستن که ما به خودمون میگیم.

نویسنده : shaqayeq ۱ لایک:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان