سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

زندگی جدید از بالاتر

/ بازدید : ۱۰۵

میخواستم یه پست جدید بنویسم درباره روزای بعد این، که پست قبلی رو دیدم و احساس کردم باید اول یه چیز دیگه بنویسم. درباره اون روزای سخت و شروع زندگی جدیدی که منتظرش بودم. خب اون روز اومد، اما نه اونقدر رویایی که تصورشو کرده بودم، اون روز اومد و یه روز واقعی بود. زندگی جدید شروع شد، اما یه زندگی جدید واقعی. اون آسانی بعد از سختی وعده داده شده نیومد...حتی وقتی فکر میکنم از خودم می پرسم دختر تا حالا کدوم اتفاق وعده داده شده، افتاده که این دومیش باشه؟ مسائل یا واقعین یا یه مشت وعده وعید پوچ برای دل خوش کردن. کم کم دارم با حقیقت زندگی آشنا میشم. دارم زندگی کردن واقعی رو یاد می گیرم؛ اینکه میتونم در آن واحد به یه دلیل غمگین باشم و به یه دلیل دیگه خوشحال.

وقتی زندگی کردن بلد نبودم هر چیزی روی خوش حالیای زندگیم سایه می انداخت. نمیخوام بگم چیزایی که قبلا ناراحتم میکرده دیگه ناراحتم نمیکنه، اتفاقا مثل روز اول ناراحتم میکنه، از چیزایی که بدم میاد تا ابد هم بدم خواهد اومد و چیزی از اهمیت و شدتشون کم نمیشه، اما فهمیدم که "میتونم" درونم هر دو حسو باهم داشته باشم و اجازه بدم حس های خوب کوچیکمم به اندازه خودشون حیات داشته باشن، درونم جاری باشن.

منتظر دفاع ارشدم بودم، منتظر تموم شدن پایان نامم بودم، پایان نامه ای که با سختیاش دیگه خستم کرده بود و برای انجام دادنش کاملا تنها بودم. فکر میکردم فردای دفاع بیدار میشم و از خوشحالی پرواز میکنم. اما فردای دفاع انقد خسته بودم، انقدر درب و داغون بودم که انگار تصادف کردم، بخاطر همین فقط خوابیدم. و فیلم دیدم. و چهار پنج روز فقط خوابیدم و فیلم دیدم. بعدش رفتیم دست بوسی خانواده ها و باقی ماجراهایی که مارو با خودش برد.

اون روز اومد اما اونقدر رویایی نبود. دو نفره نبود. خاص نبود. یه روز معمولی یه زوج معمولی در یک خانواده بزرگ و با محبت بود.

و من انگار دارم زندگی کردنو یاد میگیرم؛اینکه توو همین اوضاع و احوال و با وجود همه چیز و همه کس فضای خودمو درست کنم و از یه گوشه راه خودمو برم. هرچیزی که همیشه اذیتم میکرده تا ابد اذیتم خواهد کرد.ناراحتیا و عصبانیتا همیشه خواهند بود. اما من دارم یاد میگیرم که اجازه بدم این چیزا فقط حضور داشته باشن اما سرنوشت روزامو تعیین نکنن.

نویسنده : shaqayeq ۱ لایک:)
یاسی ترین
۳۰ آبان ۱۳:۴۱

هوممم زندگی واقعیه همینه دیگه...

با اون چیزی که تو ذهنمون میسازیم فرق میکنه 

 

موفق باشی عزیزم 😍😍😍 

پاسخ :
مرسی عزیزم ^_^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان