سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

سرگشتگی

/ بازدید : ۱۹۸

گاهی آدم جایی می ایستد که دیگر خودش هم عقلش قد نمی دهد!

منظورم این است که وقتی به اطرافت نگاه می کنی همه چیز سر جایش است ، جای تو هم مشخص است ولی تو سر جایت نیستی ، جایت را می بینی، میدانی کافیست تو هم بروی بنشینی سر جایت تا پازل تکمیل شود ولی نمی روی، ایستاده ای تکان نمیخوری ، همه از اطراف صدایت می کنند تشویقت می کنند، کم مانده به آخر راه، برای رسیدن فقط کافیست بروی بنشینی سرجایت،ولی تو ماتت برده ، زمان مثل آب از لای انگشتانت سر می خورد و تو ... توی لعنتی ماتت برده!

خالی شدی، انگار که نمیبینی با اینکه میبینی، نمیشنوی با اینکه میشنوی ، نمیفهمی با اینکه میفهمی ، انگار تو یک نفر دیگر هستی و اینکه از پنجره ی چشم های تو دارد صحنه را نگاه می کند،پشت لپ تاپ می نشیند و توصیفش می کند یکی دیگر!!

انگار همینطور که نشسته ای در خانه و گذر زمان را تماشا می کنی در جای دیگری سرگردانی،گم شده ای.همه چیز خیلی آشنا ولی خیلی غریبه است.نه در گذشته سیر می کنی نه در آینده و نه در حال...نیستی!

نویسنده : shaqayeq ۱ لایک:)
همسفر
۰۶ بهمن ۰۰:۱۷
مثل همیشه قشنگ و تاثیر گذار...احسنت خانومم
پاسخ :
:) مرسی:*
saied davoodi
۰۵ بهمن ۱۶:۱۷
اون جمله آخر.
الان تو همون وضعیت گیر کردم!
:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان