سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

شازده کوچولو

/ بازدید : ۱۵۵

هیچ محیط خصوصیی بجز داخل مغز خودش وجود نداره.

توو کشیدن حصار دور خودش به مشکل خورده.

نه اتاق خصوصی نه دفتر خصوصی نه چت خصوصی با کسی و نه حتی کس قابل اعتمادی برای درددل و زدن حرفای بی اساس بدون اینکه مجبور باشه توضیح اضافه تری بده.بدون اینکه مجبور باشه شنونده ی درد دلاشو درباره حق به جانب بودنش یا نبودنش قانع کنه.هیچ شنونده ای وجود نداره،همه یا قاضین یا وکیل... چشم ها همه جا هستن. دست هرکس یکی یه ذره بین هست.همه آماده ی برخوردن...برخورد یه جمله،یه حرکت...هیچ جایی برای فرار نداره. گیر افتاده محاصره شده.هوا نیست.نفس نیست.فرصت نیست.

شازده کوچولو رو تازه فهمیده.دلش یه سیاره مثل سیاره شازده کوچولو میخواد.که فقط خودش باشه و گل سرخش....یه سیاره قدر یه توپ فوتبال،که بشینه رو زمینش کنار گل سرخ قشنگش و هر وقت دلش خواست آدما و دنیاشونو نگاه کنه.هروقتم دلش خواست چشماشو ببنده و هیچ کدومشونو نبینه...ازین مهم تر اینکه هیچکس نبینتش،هیچ کس ندونه داره چیکار میکنه،هیچکس از دنیاش خبر نداشته باشه هیچکس ندونه آسمون دنیاش چه رنگیه. خاکش چه بویی میده. روزاش چندساعته شباش چند ساعت.

حیف که نه چنین سیاره ای هست نه شازده کوچولویی و نه گل سرخی.فقط اون هست و میلیاردها ذره بین و یه جلد کتاب شازده کوچولوی سانسور شده و یه عکس از گل سرخش که واسه اینکه کسی نبینه،آویزونش کرده از دیوار مغزش.

نویسنده : shaqayeq ۰ لایک:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان