گشایشی در راه هست؟
یه جایی هست که احساس می کنی رسیدی ته خط و مجبوری بجنگی. برعکس وقتایی که داشتی فرار میکردی و بشدت احساس عجز و ضعف و فشار می کردی، یهو احساس میکنی همه ی ترس ها و عجزها تا اینجا بود.یهو شونه هات سبک میشه. انقد فرار میکنی تا میرسی یه جایی بالاتر از ترسات، میرسی به بی چارگی . جایی که جز جنگ تن به تن و رویارویی هیچ راهی نیست. اونجا جای خوبیه . اونجا بودن حس خوبی داره. چون ته خطه، میدون نبرد آخره، اونجا دیگه چیزی برای از دست دادن نمونده و همین یه حس سبکی خاصی داره. اونجا یهو همه چی پوچ و بی معنی میشه. زمین دو نصف بشه از آسمون آتیش بباره هر اتفاقی که میخواد بیفته بیفته همش بی معنیه. تنها چیزی که معنی دار میمونه جنگ ناگزیریه که پیش رو داری. از اونجا فقط یکی زنده بیرون میاد ولی تو بی نهایت از اونجا بودن خوشحالی و احساس رهایی میکنی چون اونجا جاییه که همه چی تموم شده و بلاخره و باید نتیجه مشخص بشه، نتیجهای که چی بودنش درست به اندازه ی همه چیزای دیگه بی معنی و پوچ شده.