سرناد

«ما در ایستگاهی که قرار بود با خودمان سفر کنیم همسفر شدیم و خودمان را ترک کردیم»

اضافی ها

/ بازدید : ۲۱۶

کاغذ و خودکارت را بگذار جلویت.اسم آدم های زندگیت را یکی یکی بنویس.

حسادت می کند...خط بزن.

خوبی هایت به چشمش نمی آید...خط بزن.

جنس مخالف را به تو ترجیح می دهد...خط بزن.

برای رسیدن به اهداف دیگر حاضر است از تو بگذرد...خط بزن.

وقتی تنهاست یاد تو می افتد...خط بزن.

پشت سرت حرف می زند...خط بزن.

مکث نکن،فقط خط بزن.

نترس که تنها شوی،تنهایی به حضور این آدم ها در زندگیت شرف دارد.

شروع کن...

اضافی ها را خط خطی کن...

تو مجبور به پذیرش هیچ کس در زندگیت نیستی.

دنیای اطرافت را از نو بساز.

شاید تنها بمانی،ولی مهم نیست...دنیای تنهایی تو،باز هم زیباتر از دنیای پر از آدم های اضافی در زندگیت خواهد بود.

 

پاورقی:با اقتباس از مطلبی که خوانده بودم!

پاورقی دو:نظر شخصی خودم اصلا این نیست،البته آدم هایی که جز ویژگی های بالا کارکرد دیگری در زندگی تان ندارند را باید با همین قاطعیت دور بیاندازید ولی بعضی ها را هرکاریشان هم کنیدجزئی از شما هستند،یا جزئی از اجزای شما،یا جزئی از اجزای اجزای شما...:))

 

نویسنده : shaqayeq ۱ نظر ۰ لایک:) |

دل شکستن هنر نمی باشد

/ بازدید : ۴۷۰

بدانیم که زمان کم است و خاطره ها برای ساختن زیاد.

بدانیم زمان کم است برای اینکه اسم مان را در دل ها حکاکی کنیم.بدانیم وقت نیست و باید هرچه توان داریم در یاد و خاطره ی آدم های بیشتری زنده بمانیم.

که یک سال بعد،ده سال بعد،بیست سال بعد کسانی باشند که اسم مان را در صفحات وب جستجو کنند و دوست داشته باشند بدانند در چه حالی هستیم.

هرچه تعداد آدم هایی که با فکر کردن به تو لبخند می زنند یا حس تحسین در دلشان زنده می شود بیشتر باشد،خوشبخت تری.
امروز یک ماهیتابه سوسیس بندری برای هم اتاقی هایت درست میکنی و فرداها،بدون اینکه با خبر شوی یکی یک جای دنیا به بچه اش می گوید:وقتی دانشجو بودم دوستی داشتم که شب های امتحان برایم غذا درست می کرد،فکرش را بکن،آنروز اگر این حرف را می شنیدی چقدر قند تووی دلت آب می شد و چقدر از آن خود خوبت خشنود می شدی.

درست است،هیچوقت به گوش ات نخواهد رسید،ولی تو خاطره ات را بساز،یاد خوبت را نقاشی کن،گوشه ی هر قلبی زمینی برای خودت غصب کن،بعد برو!

نویسنده : shaqayeq ۱ نظر ۰ لایک:) |

تو بمان،ای آن که چون تو پاک نیست...

/ بازدید : ۳۲۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : shaqayeq

فروردین من

/ بازدید : ۳۹۶

وقتی اولین شکوفه ها ی امید،شادی و توکل،در قلبت شکفت بهارت از راه میرسد.

خوش به حالت اگر خانه تکانی دلت به موقع تموم شده باشد و هم زمان با گفتن «حول حالنا...» راستی راستی سالت را تحویل کنی. 
خوش به حالت اگر توانسته باشی ۳۶۵تا دیروزت را با همه چیزش،پشت سرت،در ساعت ۷:۵۹ صبح رها کنی و با یک دل خالی برای رقم زدن بهترین اتفاقات زندگیت قدم به بهار بگذاری.
وقتی کسی عزیزش بعد از مدت ها از کما بیرون می آید،فروردین درست آن لحظه ای است که گشوده شدن چشم هایش را می بینی و چشم هایت نمناک از اشک شوق و شادی و غم و باور می شود.
فروردین حس تجربه ی اولین زنده شدن هاست وقتی هنوز غبار مردگی روی تن داری.
فروردین یعنی هرچیزی ممکن است،یعنی پایان شبه سیه...،یعنی ان مع العسر...،یعنی دستت را به من بده و یافاطمه گویان بلند شو.یعنی اندک اندک،با صبر،با امید،یعنی باور «می شود»ها و «می توانی»ها...
فروردین من،ماهی که از صمیم قلب دوستش دارم ،بلاخره از راه رسید.
«هر روز سالتان مثل بهارتان سبز،هر لحظه تان مثل فروردینتان پر از حس شکفتن.»

نویسنده : shaqayeq ۱ نظر ۰ لایک:) |

دلتنگم

/ بازدید : ۲۱۰

هیچوقت برای هیچ دردی مسکن استفاده نکردم.مسکن تمام دردهای من همیشه تو بودی...

نویسنده : shaqayeq ۱ نظر ۰ لایک:) |

وقتی خیلی عصبانی می‌شوم

/ بازدید : ۲۴۳

وقتی خیلی عصبانی می‌شوم خودکار و دفتر دویست برگی برمی‌دارم،جلدش را باز می‌کنم و با آن خودکار می‌افتم به جانش.انقدر خودکار را رویش فشار می‌دهم که نوکش برود توو یا خودکار تووی دستم بشکند.دفتر را ورق ‌می‌زنم و کاغذهایی را که پشت سر هم،همگی در امتداد خط های مشترک شکافته شده اند و حتی بعضی هاشان از دفتر در آمده اند تماشا می‌کنم.وقتی دفتر را حسابی زخمی کردم با دست کاغذها را می‌کنم و وحشیانه ریز ریزشان می‌کنم.

انقدر ادامه می‌دهم تا بند بند انگشتانم از رد کاغذهایی که تووی دستم می‌کشیدمشان درد بگیرد و ناخن هایم روی برآمدگی کف دستم را زخم کند و جایش سرخ شود،آن وقت است که می‌فهمم خسته شدم؛دست می‌کشم،نگاه می‌کنم...به منظره‌ای که خلق کرده‌ام نگاه می‌کنم.

به کاغذهایی که بعضی‌شان پودر شده اند و روی بعضی رد کشیدگی مانده اما پاره نشده اند،بعضی مچاله شده اند و هرکدامشان گوشه ای افتاده اند خوب نگاه می‌کنم.اگر این یک دفتر نبود،یک قلب بود چه؟آنوقت من با تیشه‌ی عصبانیتم یک انسان را کشته بودم.اگر آن انسان عزیزم بود چه؟

بلند می‌شوم می‌روم دنبال کارم.دفتر نیمه‌جان را همان‌جا رها می‌کنم...

نویسنده : shaqayeq ۲ نظر ۰ لایک:) |

عشق بازی را تحمل باید ای دل پای دار...

/ بازدید : ۳۶۷

شراب هفت ساله زحمت دارد . خمره می خواهد هیزم می خواهد. انگور یاقوتی دانه درشت می خواهد . هر انگوری تاب شراب هفت ساله شدن ندارد .شراب هفت ساله صبر می خواهد . جوشیدن می خواهد و آرام آرام سرد شدن میخواهد .شراب هفت ساله از نور محروم است.قبل اینکه شراب شود سرکه است و نمی شود مزه اش کرد .وقتی رسید...وقتی هفت سالش تمام شد مزه اش ناب می شود. شیرین می شود.غلیظ می شود...عمیق می شود . مستت می کند . مخمور می شوی...

 ناب می شوی .احساس می کنی حالا چیزی داری که خیلی ها ندارند .

نویسنده : shaqayeq ۳ نظر ۱ لایک:) |

قابل توجه بعضی ها!!

/ بازدید : ۳۸۳

بعضی ها را دیده اید که خیلی ظاهر شیک و مرتبی دارند؟ادکلن شان از آن پونصد و خورده ای هاست و ساعت مچی ویولت می زنند.کفش شان همیشه برق می زند و وقتی کنار دست تان نشسته اند خیلی با اعتماد به نفس برایتان سخن رانی می کنند.شاید خیلی با سواد هستند یا ممکن است یک کالکشن بزرگ فیلم داشته باشند.بعضی آدم های جذاب و گیرا را دیده اید که با وجود همه ی فضایل شان شما دوست ندارید نزدیک شان باشید و حتی گاهی ناخواسته از اطرافشان پراکنده می شوید؟...آن هایی را می گویم که وقتی بهشان می رسید هیچ کدام از جذابیت های ظاهری و باطنی شان نمی تواند کمک تان کند تا بوی بد دهانشان را تحمل کنید!

تمام  یک و نیم متری محیط اطرافشان از غلظت بو سبز است و در آن لحظه حتی از دست ادکلن پونصد و خرده ای هم کاری برنمی آید. و بدتر از همه؟ اینکه به غیر از خودشان همه ی کسان و آشنایان از آن بوی سبز لعنتی خبر دارند؛ صرفا به روی خودشان نمی آورند ....می دانید؟فقط می خواستم بگویم آدم های متکبر هم دقیقا همین طوری هستند!

.

.

.

پاورقی: "تکبر" با "غرور" فرق دارد!

نویسنده : shaqayeq ۵ نظر ۰ لایک:) |
About Me
چیزی دارد تمام می شود،
چیزی دارد آغاز می شود،
ترک عادت های کهنه
و خو کردن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار
زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!!

«خلاقیت به خرج دادن بهتر از
کپی کردن است.خودتان یک بار امتحان
کنید!»
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان